نشر توسط:admin درباره : پرسش و پاسخ , اجتماعی , Views 323 تاریخ : نظرات (0)
اگر بپذیریم که اساسا حقیقتی در کار نیست و باید هرکس حقیقتِ خود را بسازد و یک معنویت شخصی برای خود و برای تسکین رنجهای زندگی خود و معنیدار کردن آن، تولید یا دست و پا کند یا اگر بپذیریم که حقیقتی هست ولی قابل دسترسی نیست یا درصورتی که تجربهباور باشیم و بپذیریم که حتی اگر ما به حقیقت برسیم، هرگز نمیتوانیم از این باب، مطمئن و مطلع باشیم بلکه همواره باید با تردید زیست و معنویت و ایمان را نیز بر این مبنا بنا کرد، آن گاه دیگر تعصب و مطلقانگاری به وجود نمیآید. اين جريان مدعی تفکیک «ایمان» از «اعتقاد» میشود که این نیز یک ایده فیدئیستی و ناشی از تفکیک دین از عقل و انکار عقلانی بودن «دین» است و کسانی چون آلنواتس (TheWisdom of Insecurity)، ایده خود را بر آن - در کتاب حکمت بیقراری- بنا کرده و ایمان و عقیده را مغایر با یکدیگر بلکه کاملا برخلاف یکدیگر دانسته و گفته است که عقاید، دست و پا گیرند ولی اگر ایمان و معنویت را فاقد محتوای نظری و عقیدتی کنیم دیگر مزاحم نیستند و آزادند (Belief Clings But Faith lets Go) زیرا «اعتقاد» حاوی نوعی خبر از «حقیقت» و گزارههای ناظر به «واقع» میباشد و مدعی کشفِ چیزی است اما «ایمان» به مفهوم یک گرایش شخصی و نوعی تجربه معنوی، صرفاً میتواند یک حادثه شخصی و روانشناختی باشد و هیچ محتوای معرفتی نداشته باشد و اصطلاحاً غیرمعرفتبخش (Non Cognitive) باشد. در اين صورت است که هیچ الزامی و مشکلی و تزاحمی با ایمانهای دیگر به وجود نمیآورد!! البته صاحبان این گرایش در غرب و طرفداران و متاثرین از آن در ایران عملا اصلیترین ارکان ادیان الاهی یعنی «عقاید دینی» (اصول دین) را بدینوسیله انکار میکنند، اما در ایران برای آن که، صریحا، چنین نکرده باشند و یا علنا اعتراف به شکاکیت و لاادریگری نکنند از مغالطات شاعرانه در این باب بهره میگیرند. به عنوان مثال بهجای آن که صادقانه بگویند که به نظر ما هیچچیز، قطعی نیست و هیچ دلیل اطمینانآوری در هیچ حوزهای - از جمله «دین» - وجود ندارد و لذا به هیچچیز نمیتوان یقین کرد و نباید معتقد بود، چنین تعبیر میکنند که «باید جهان را آهستهآهسته شناخت و هر عقیدهای، منزلگاهی در راه رسیدن به حقیقت است و نباید گفت که حقیقت این است.» حال آن که آنان در واقع، معتقدند که حقیقت و جهان، مطلقا، شناختنی نیست، نه به آهستگی و نه به غیر آهستگی. و راه رسیدن به حقیقت، مسدود یا مشکوک است و هیچ منزلی را نمیتوان مطمئن بود که در راه نزدیکتر شدن به حقیقت است.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی استاد پور ازغدی
برچسب زده شده با : چگونه میتوان زندگي بيمعنی را معنی دار کرد؟ , زندگی بی معنی استاد رحیم پور ازغدی , استاد پور ازغدی با موضوع زندگی معنا دار , سخرانی های استاد پور ازغدی ,