نشر توسط:admin درباره : بیوگرافی شهدا , دفاع مقدس , Views 149 تاریخ : نظرات (0)
در سال هزار و سیصد و چهل و هشت ،در شهرستان فومن ،قدم به عرصه ی هستی نهاد. نام زیبنده اش گویی از لحظه هایی نشأت می گرفت که در فرمایش (الست بربکم)،مردانه و بی هیچ نفاقی ،ندا در داد : ((بلی))؛مصطفی.و او که در خانواده ای متعهد و دوستار اهل بیت دیده به جهان گشوده بود اگرچه رفته رفته طعم فقر را می چشید اما در دامان مادری مؤمنه و پدری متعهد پرورش می یافت و از همان دوران عشق به ائمه اطهار(سلام الله علیها) را در وجودش پرورش می داد.مصطفی اگر چه در دوران کودکی به علت بیماری سنگینی تا پای مرگ رفت اما با عنایت خاص خداوند متعال و تلاش فراوان پدر و مادر به آغوش گرم خانواده برگشت و با شروع بهار علم و دانش وارد مدرسه ابتدایی شهید رحمان تیغ نورد شد و از آن جا که بسیار با هوش بود توانست با موفقیت و با کسب نمرات عالی این دوران را پشت سر بگذارد و وارد مقطع راهنمایی شود.دوران سه ساله او در مدرسه راهنمایی توحید سپری شد و از همان زمان وی جهت کمک به پدر و مادر و تأمین مخارج زندگی پس از اتمام کلاس درس و مدرسه مستقیماً با گاری باربری نفت را به درب خانه های مردم می برد و همزمان به خانواده کمک مضاعف می نمود.مصطفی در سالهای سخت و طاقت فرسای جنگ تحمیلی با شوری وصف ناپذیر و با جدیت و حرارت خاص و با در دست داشتن کتاب و جزوه،لباس رزم بر تن نمود و با آن که سال آخر رشته فرهنگ و ادب در مقطع دبیرستان بود به سمت جبهه های حق علیه باطل شتافت.مصطفی اگر چه در دوران انقلاب نوجوانی بیش نبود اما به خوبی حرکات و طنین زیبای انقلاب مردم ایران را درک کرده بود و نهضت و قیام حضرت امام خمینی (ره) را شناخته بود و در حد توان خود بر علیه رژیم طاغوت و منحوس شاه قیام می نمود.پدر بزرگوار شهید نقل می کند در اوایل انقلاب قرار بود پرچمی بالای یکی از میادین شهر نصب شود که هیچ کس جرأت این کار را از خود نشان نمی داد و مصطفی با شجاعت تمام به این کار مبادرت ورزید و تعجب همگان را بر انگیخت.
پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران به رهبری بزرگ معمار انقلاب حضرت امام خمینی (ره) مصطفی با آن که کلاس و درس را تجربه می نمود اما دارای روحیه ای خاص و دوست داشتنی بود. عشق به حضرت امام (ره) تمام وجودش را فرا گرفته بود و با شنیدن نام حضرت امام (ره) شور و شعف خاصی در او به وجود می آمد.با تشکیل ارتش بیست میلیونی بسیج وی به عضویت این نهاد مقدس و مردمی در آمد و در فعالیت های فرهنگی اجتماعی آن به فعالیت پرداخت.با وجود این که وی از جثه ی نحیف و کوچکی برخوردار بود اما با تلاش فراوان سعی می نمود خواسته های اطرافیان را بر آورده کند و در زمینه درس نیز بسیار سخت کوش و پر تلاش بود و همه ی دبیران از خصوصیات اخلاقی و درسی وی راضی بودند.مصطفی در دوران مدرسه به جهت علاقه زیادی که به هنر تئاتر داشت با گروه تئاتر ابوذر آشنا شد و پس از مدتی همکاری خود را با گروه مذکور آغاز کرد. وی با بازی در نمایش (آب) نوشته تاج بخش فتائیان به کارگردانی سید محمد میر قیوم نشان داد که از استعداد و پشتکار خوبی برخوردار است و آینده ای درخشان در انتظار اوست.شهید مصطفی دلیری در ادامه فعالیت هنری خود در زمینه بازیگری،در نمایش (حدیث عشق) از انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به کارگردانی علی پورجانی بار دیگر به روی صحنه رفت و به ایفای نقش پرداخت.همچنین او غیر از تئاتر با حضور در مسجد جزء مکبّرین و مؤذنین خوب و نوجوان شهرستان بود و در هلال احمر نیز حضوری پر رنگ داشت و در زمینه ورزش خصوصاً در رشته ژیمناستیک تبحر خاصی داشت. و دارای مقام هایی بود.وی در حالی که تلاش می کرد تا بیشتر از گذشته به موفقیت های قابل توجه ای دست یابد،تصمیم می گیرد که در جبهه های جنگ تحمیلی هنر خود را عرضه دارد که به اتفاق دوستان و همرزمانش به جبهه های نور علیه ظلمت اعزام می شود.
با شروع جنگ تحمیلی شهید دلیری جهت پاسخگویی به حسین زمانش و بی قرارتر از همیشه راهی سنگرهای ایثار و شهادت می شود.پدر شهید نقل می کند پس از شهادت سردار شهید مجید مرآت (فرمانده گردان حضرت ابوالفضل(ع)) تاب ماندن از مصطفی ربوده شد.او که عاشق شهادت بود با کسب اجازه از پدر و مادر و سپری کردن آموزش های لازم نظامی در جهاد و سپاه شهرستان و به اتقاق رزمندگان و به عنوان بسیجی امدادگر راهی جبهه های غرب می شود تا در مقابل دشمنان داخلی و خارجی به دفاع و پیکار بپردازد.با آن که جثه و قد جسمانی مصطفی کوتاه بود و هر آن نظر مسئولین را مبنی بر عدم اعزام وی با مشکلات مواجه می کرد اما او به دوستانش گفته بود که با گذاشتن سنگ بلوکی زیر پایش قدش را بلند خواهد کرد و راهی جبهه ها خواهد شد.در آن ایام نیز برادر بزرگتر مصطفی در جبهه های حق علیه باطل حضور داشت اما او نیز حضور در جبهه ها را بر خود واجب می دانست و می گفت:باید به جبهه بروم،اگر من نروم ،او نرود پس چه کسی برود و انقلاب را حفظ کند او که عاشق شهادت شده بود و تنها خواسته اش و آرزویش پیوستن به خیل شهیدان بود در سنگر رزم،دلاویهای فراوانی از خود نشان می داد و همانند اسمش دلیرانه و صبورانه در مقابل دشمن می جنگید.مصطفی دوبار جهت سرکشی به خانواده به شهرستان مراجعت نمود و برای بار سوم با کسب اجازه ی مجدد از مادر و نوشتن چند سطر وصیت نامه همانند پرنده ای سبک بال به سمت کردستان حرکت نمود.مادر بزرگوار شهید نقل می کند که وی پس از مراجعت به خانه از خانواده درخواست خرید پوتینی نمود که خانواده با فروش روغن پنج کیلویی نباتی پولی برایش فراهم نمود و او برای خرید پوتین به رشت رفت و پس از فراهم شدن مایحتاج اولیه بار دیگر عازم مناطق شد و سر انجام پس از سه بار رفتن و سه ماه حضور در جبهه ها آسمانی شد.
مصطفی ظاهری ساده و قلبی مهربان داشت.تواضع و فروتنی در سراپای وجودش موج می زد.همه کسانی که او را می شناختند به شجاعت و مردانگی اش ایمان داشتند.چهره ی وی بسیار دلنشین و نورانی بود و او همیشه نرم و ارام بود و لبخند ملیحی برلب داشت.معنویت فوق العاده مصطفی همگان را متعجب می نمود .در هنگام خواندن نماز حضور قلب بسیار بالایی در ایشان مشاهده
می شد.گویی روح از تن وی جدا گشته و این حالات در نماز صبح ایشان بیشتر مشاهده می شد.برخورد اجتماعی وی بسیار خوب بود.هدف او در همه امور فقط جلب رضای خدا بود و در سخت ترین مشکلات وی به الله تعالی تکیه می کرد.نسبت به پدر و مادر عشق می ورزید و اهل تکبر و خودنمایی نبود.به واجبات دینی اهمیت خاصی می داد.بسیار ساده پوش بود و نسبت به خوراک و پوشاک و وسایل مدرسه هیچ اعتراضی به خانواده نمی نمود و نسبت به فقرا و مستمندان رئوف بود.در نماز جمعه و جماعت شرکت چشمگیری داشت و از آن جا که دارای صدای زیبا و دلنشینی بود به قرائت قرآن و اقامه اذان در مسجد می پرداخت.مصطفی در عین جدیت در کارها شوخ طبع و بسیار رئوف بود.از ویژگی های بارز شهید دلیری اطاعت و پیروی از فرامین و دستورات حضرت امام (ره) بود و بنا بر خواسته امام در مقابل دشمنان اسلام ایستاد و جان خویش را در طبق اخلاص نهاد و به معبود خویش پیوست.پدر شهید نقل می کند که شهادت برازنده مصطفی بود و به آن چه که می خواست رسید.
سر انجام پس از ماهها هجران دلسوز و فراق یاران وی در چهارم فروردین ماه سال ۱۳۶۷ به همراه یازده تن از رزمندگان شهرستان با اقتدا به مولایش حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) در منطقه عملیاتی خرمال عراق با فریاد یا حسین (ع) که مصطفی جانشین تبلیغات گردان یا رسول (ص) بود به آرزوی دیرینه خود رسید و در قربانگاه عشق منطقه خرمال با اصابت ترکش دشمن به دست(که در دوران کودکی شکسته بود) و چشم راستش به وصال حضرت دوست نایل گشت و پس از نه روز به علت انتقال اشتباه پیکرش به تهران در تاریخ ۱۳/۱/۶۷ در گلزار شهدای فومن در جوار دیگر همرزمان خود به خاک سپرده می شود.
روحش شاد و آسمان یادش ستاره باران
به عبارت دیگر :
منبع : 8000 شهید استان گیلان / 405 شهید شهرستان فومن
برچسب زده شده با : شهید مصطفی دلیری , بیوگرافی شهید مصطفی دلیری , زندگینامه شهید مصطفی دلیری , شهدا فومن , شهدای شهرستان فومن , شهدای شهر فومن , شهدای فومن , زندگی نامه شهید مصطفی دلیری ,