نشر توسط:admin درباره : بیوگرافی شهدا , دفاع مقدس , Views 123 تاریخ : نظرات (0)
علیرضا در تاریخ ۱۶/۵/۴۱ در خانواده ای مومن و متدین چشم به جهان گشود.اما متاسفانه بسیار زود در اوان نونهالی پدر بزرگوار خود را که مردی بسیار متعهد و با ایمان بود از دست می دهد. علیرضا ۹ سال بیشتر نداشت که پدرش در یک حادثه رانندگی دار فانی را وداع می گوید و او و برادران و خواهرانش را با غم یتیمی و درد فقر تنها می گذارد. از آنجاییکه حقوق کارمندی پدر کفاف خرج خانوده پر جمعیت آنها را نمی داد علیرضا مجبور می شود در کنار تحصیل به کنار بنایی و ساختمانی بپردازد تا ذره ای از مشکلات خانواده را بر دوش کوچک و نحیف خود بکشد. گاه می شد آنچنان به کارهای زمخت و طاقت فرسا می پرداخت که دستانش زخم می شد با اینحال همواره در تامین مایحتایج برادرانش بسیار تلاش می کرد واز هیچ کاری در حق آنها دریغ نمی کرد و با وجود اینکه خود از نظر مالی در تنگا و فشار بود بود اگرمی دید کسی در برپایی مراسم عروسی خود دچار مشکل و نیاز مالی است در کمک به او می شتافت. علیرضا بسیار مهربان، خجالتی و محجوب به حیا و درعین حال بسیار شوخ طبع بود و باعث نشاط و شادمانی اطرافیان و نزدیکانش می شد. او حتی به سختی های زندگی هم با دیده طنز نگاه می کرد به گونه ای مادرش تعریف می کند : به دلیل محدود بودن فضای خانه ،گاه که در هنگام خواب دچار مشکل می شدند علیرضا می خندید و می گفت دیشب نزدیک بود پای برادر در چشم من برود.
علیرضا با همه دغدغه هایی که با آنها درگیر بود به دلیل علاقه وافر به قرآن و تحصیل ، همزمان با کار، به کلاسهای قرآن نیز می رفت و در رشته اقتصاد از دبیرستان شهید کدیور فومن فارغ التحصیل می گردد.
او آنچنان به امام حسین عشق می ورزید که همه ساله با شرکت و عزاداری در هیائات مذهبی مخلصانه و عاشقانه ارادت خود را نشان می داد . محبت و دلبستگی اوبه خاندان نبوت آنچنان بود که تا هم اکنون از او به عنوان یکی از سینه زنان مخلص و پاک باخته ره حسینی در مراسم عزاداری سید شهیدان یاد می کنند.
علیرضا پس از گرفتن دیپلم به عنوان سرباز نیروی انتظامی از شهر بیجار فومن عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل می شود و از آنجا به مهاباد می رود و در حالیکه ۶ ماه بیشتر از خدمت سربازی اش باقی نمانده بود در اثر اصابت گلوله به سینه و شکم دعوت حق را لبیک می گوید و در منطقه عملیاتی مهاباد و در تاریخ ۱۷/۳/۶۳ به آرزوی دیرین خود نائل می گردد. شهید بزرگوار حتی این تمایل شیرین درونی خود را نیز به طنز بیان می کرد و همیشه به مادرش می گفت : دعا کن شهید شوم که اگر نشدم مجبوری برایم یک دستگاه ماشین بخری!
روحش شاد و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
منبع : 8000 شهید استان گیلان / 405 شهید شهرستان فومن
برچسب زده شده با : شهید علیرضا دوستار مقدم , بیوگرافی شهید علیرضا دوستار مقدم , زندگینامه شهید علیرضا دوستار مقدم , شهدای شهر فومن , شهدای شهرستان فومن , شهدای فومن ,